از: خاطرات ناصرالدين شاه ،درسفر سوم فرنگستان
به کوشش: دکتر اسماعيل رضوانی
روز جمعه 9 رمضان :
امروز بايد برويم کنار ارس، چهار فرسنگ راه بود، برخاستيم، هوا صاف و آفتاب بود و باران ديشب خيلی باصفا شده بود، اما من سرما خورده بودم استخوانهای پهلويم و گردنم درد می کرد از بيرون رعيت ها جمع شده بودند يا علی می کشيدند و داد می زدند، عرض داشتند، اين رعيتها کرکری (گرگری ) هستند، دهی هست در کرکر (گرگر)که اسمش قشلاق است، اين عرض چيها قشلاق می نشينند، از دست قلی خان سرتيپ شان که نوه حاجی خانم است شکايت داشتند، به اميرنظام حکم شد به عرض شان رسيدگی کند، بعد رخت پوشيده بيرون آمديم سوار کالسکه شده رانديم، مرد که تمام صحرا را زراعت کرده حاصل کاشته است، بيشتر زراعت هم لگدمال شد، اما تمام صحرا زراعت است، به قد يک وجب هم از زمين بلند است و سبز است . رانديم تا رسيديم به اول دره، دره خيلی تنگ است، اول دره سوار اسب شديم، راه کالسکه را هم ساخته اند، کالسکه می رود اما تعريفی ندارد، همين طور سواره رانديم، اول دره، طرفين کوههای سخت بلند دارد، کوه طرف دست راست اسمش کچيل است، اينطرف کوه که به دره نگاه می کند سختان است، پشت کوه آنطرف که می روی همه نرمان است و کوه خوبی است، کچيل اسم يک چشمه ايست درين کوه نادرشاه در سر اين چشمه منزل کرده است، کوه دست چپ اسمش دوان است گاهی سوار کالسکه می شديم گاهی سوار اسب می شديم اما همه جا کالسکه می رود، آسيابهائی که در سفر اول هم ديده بودم طرفين دره باز همان آسياب ها را ديدم، رانديم تا کم کم دره تمام شد و وارد جلگه کرکر شديم، حاجی بيک آمد، يک کبک نر بزرگی زده بود آورد می گفت اين کوه تکه بز دارد و کبک دری هم دارد، خلاصه به جلگه که رسيديم سوار اسب شدم، نهار نخورده بودم، رانديم طرف دست راست يک تپه ای بود که مشرف بود به کرکر و دهات و ارس و خاک روس و غيره، رفتيم بالای تپه آفتاب گردان زدند افتاديم به نهار، جلم ما ده کرکر و ليوارجان که هر دو چسبيده بودند به هم، خيلی خوب دهات معتبری بود، حاجی خانم در ليوارجان می نشيند، بالای سر ليوارجان يک کوه بسيار بلند برف داری است، کوه خيلی خوبی است، همه جای کوه نرمان است زراعت ديم می کنند، کوه ماليده بسيار خوبی است، اگر آدم فرصت داشت جا ديگر از اينجا برای گردش بهتر نبود، زيرا اين کوه يک ده معتبری هست اسمش قشلاق است، يک ده ديگر هم هست ارسی است، همه اين دهات خيلی معتبر است، هرکدام چهارصد خانه، پانصد خانه جمعيت دارد . اينجا که ما نهار افتاديم ارس پيدا بود، آنطرف ارس که خاک روس است پشت کرکر و ليوارجان کوه برف دار بزرگ بلندی پيدا بود، اسم کوه قاپان است، کوهش به قد البرز نيست اما خيلی بزرگ است و برف دارد، زير کوه قاپان يک آبادی پيدا بود، باغات و خانوار زياد داشت، اسمش اردوباد است . با دوربين درست تماشا کردم اردوباد خيلی جای خوبی است خيلی قشنگ است، آن طرف پشت کوه قاپان محال قراباغ است .
تا اينجا فخرالدوله نوشت حالا بعد از شام است گريه می کرد . برخاست من خود نوشتم، خلاصه بعد از نهار از کوه سرازير شده به کالسکه نشستم، رانديم، ميرزا محمودخان وزير مختار ما در پطر آمده است، امين السلطان آورد، سر سواری ديدم، بعد رانديم، خيلی راه که رفتيم به ده شجاع رسيديم، در دامنه کوه سنگی کوچک مخروطی قشنگی واقع است، شاه پلنگ خان را فرستادم از دامنه اين کوه سنگ آورد، سنگ های سليمانی و مرمر خوبی دارد، کوه سنگی کوچک است شبيه به کوه دماوند است . وارد منزل شديم، آقا ميرزا محمدخان فراشباشی چادر و سراپرده را نزديک رود ارس زده اند، پياده شده خيلی کنار رودخانه ايستاديم، آب تند زياذی می آيد، خيلی باصفا بود . مهمان دار اميرال پوپوف است و غيره و غيره آمده اند، شليکونوف مترجم که طهران بود اينجا آمده است، آمدند رفتند پيش امين السلطان اين طرف ها پست خانه، تلگرافخانه و بناهای خوب ساخته اند بسيار باشکوه، حاجی خانم زن مرحوم محمدرضاخان کرکری آمده بود ديده شد، خيلی پير است، قلی خان سرتيپ پسر رحيم خان مرحوم نوه اين زن است . تجيری دادم دالان وار از اندرون کشيدند تا لب ارس چند آفتاب گردان زدند، شب را زنانه لب ارس شام خورديم . زن ها و غيره گريه می کنند خستگی می کردند، همه امشب حرفهای پرت می زنند، حالت ها خيلی عجيب است وضع غريبی است .
روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه ، در سفر سوم فرنگستان ، چاپ دوم 1371
نظرات شما عزیزان: